همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت


سلام وارث تنهای بی نشانی ها!
خدای بیت غزل های آسمانی ها!

نیامدی و کهنسال‌هایمان مُردند
درآستانه ی
مرگ‌اند نوجوانی‌ها

چقدرتهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدرطعنه که: ((دیوانه‌ها! روانی‌ها!

 
کسی برای نجات شما نمی‌آید
کسی نمی‌رسد از پشتِ ندبه‌خوانی‌ها))

مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو ـ هرکه هستی از آن‌سوی مهربانی‌ها!

بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بی‌زبانی‌ها

هنوز
پنجره‌ها باز می‌شوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانی‌ها

و زرد می‌شود و دانه‌دانه می‌افتد
کنار پنجره‌ها برگِ شمعدانی‌ها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد