همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

امام صادق(ع)و فضیلت ماه مبارک رمضان

امام صادق علیه السّلام فرمودند:

کسى که در فصل گرما روزه بدارد و در تعب و مشقّت آن واقع گردد خداى متعال هزار ملک بر او مى‏فرستد که آنها صورت او را مسح مى‏کنند و او را به رضوان الهى بشارت مى‏دهند تا وقتى که افطار نماید. خداى عزّوجلّ مى‏فرماید: چقدر بوى بدن تو معطّر و جان و نفس تو پاکیزه و طیب است. اى ملائکه من شاهد باشید که من از همه گناهان او در گذشتم. «کافى»  ج 4، ص 64



خصوصیات منحصر به فرد ماه مبارک رمضان

 

 خصوصیات منحصر به فرد ماه مبارک رمضان به بیان حضرت آیه الـله سید محمد محسن حسینی طهرانی

ماه مبارک رمضان ماهی است که رحمت خداوند بر بندگانش و آن مغفرت و جنبه فیض عامّش بیش از سایر ماهها برای افراد است. و ماهی است که از خصوصیّات آن این است که انسان در این ماه چه روزه داشته باشد، صائم باشد یا نباشد، تغییر را در وضع و  کیفیّت خودش ملاحظه می‌کند. یعنی آن حکومت و غلبه قوای معنوی روزه بر کلیه افراد به نحوی است که خواهی نخواهی انسان را متأثّر می‌کند، حالا چه برسد به اینکه خود انسان صائم باشد و از بهترین اقسام صوم هم دارا باشد.

چون می‌گویند روزه چند قسم است؛ یکی روزه عوام است، و آن روزه‌ای است که در همین رساله‌های عملیّه ذکر شده است، بگونه‌ای که مُفطِرات را انجام ندهد، محرّمات را انجام ندهد تا روزه او روزه مقبولی باشد و در همین حدّ ظاهری است مثلا اینکه غذا نخورد، آب نیاشامد، دُخان و دود غلیظ به حلق فرو نبرد، سر زیر آب نکند و امثال ذلک، خلاصه آن مفطراتی که برای روزه می‌شمارند را انجام ندهد. این نوع روزه فقط یک نوع اسقاط تکلیف ظاهری دارد، امّا ما که یک تکلیف نداریم.

یکی از مسائلی که متأسفانه در فقه امروز مورد دقّت قرار نگرفته این ا‌ست که در رساله‌های عملیّه و امثال ذلک توجه فقط به یک بُعد مسائل فقهی و شرعی وجود دارد یعنی همین مسائل حلال و حرام ظاهری. و  توجّه به مسائل و مراتب مافوق این جریان ظاهر، دیگر در رساله‌های عملیّه موجود نیست. به عبارت دیگر گویا فقط رساله‌های عملیّه متکفّل تکلیف عوام‌‌اند و از آن تکالیفی که بر عهده خواصّ است در آنها چیزی وجود ندارد، البتّه طبیعیِ مطلب هم همین طور است.

ولی اگر ما دقّت کنیم می‌بینیم که تکلیف بر حسب مراتب بصیرت و فعلیّت مکلّفین فرق می‌کند؛ تکلیف عوام همین عمل به فرائض و واجباتی است که برای همه ما معلوم و معروف است و نهی از محرّماتی مانند تهمت، سرقت، شرب خمر و امثال ذلک. این تکلیف، تکلیف ظاهر است. اما برای افرادی که بصیرت بیشتری دارند و مقصد بالایی را می‌طلبند تکلیف تفاوت دارد. برای رسیدن به آن افق بالاتر واجب است که مکلّف به اموری بپردازد که عوام در ارتباط با آنها کاهل و غیر ساعی هستند. همان طوری که در روز قیامت خداوند متعال از تکالیف ظاهری ما حسابرسی می‌کند، همینطور نسبت به رشد فکری و عقلانی ما در انجام آن تکالیف بالاتر حسابرسی می‌کند. می‌گوید: من به تو این عقل را دادم، من به تو این ظرفیت را دادم، چرا از این مواهبی که من به تو دادم، از این مواهب استفاده نکردی؟ و توان خود را فقط در محدوده اتیان به تکالیف عوام قرار دادی؟ لذا او هم دارای تکلیف خاص خودش می‌شود. و با این تکلیف ظاهر و با انجام این روزه عام انسان فقط از عهده این تکلیف ظاهر برمی‌آید نه بیشتر.

یک روزه دیگر هم داریم می‌گویند روزه خواص؛ و آن روزه‌ای است که علاوه بر رعایت این مسائل ظاهر، انسان به مسائل دقیق‌تر و باطنی هم بپردازد؛ زبان خود را از گفتار لَغو حفظ کند. گفتار لغو منظور سخن کذب نیست‌، کذب با لغو دوتاست. آن کذب که اصلاً حرام است، گفتار لغو، گفتار بی‌خود و کلام غیر مفید است؛ آقا بنزین گران شده! خب گران شده که شده، این می‌شود لغو، این کذب نیست ولی لغو است. شخص روزه دار نباید لغو بگوید، اگر بگوید به آن روزه‌اش صدمه می‌زند. آقا! من در خیابان می‌رفتم دیدم یک تصادفی شده یک جمعیّتی ایستاده بودند و دعوا شده بود...!؛ حالا شده که شده. آقا امروز من دیدم فرض بکنید که فلان چیز اتّفاق افتاده، از این مسائلی که در جلسات ما همین طوری بدون نتیجه می‌گذرد و بعد از گذشت یک سال از عمر انسان هیچ نتیجه‌ای را بر آن مترتّب نمی‌بیند. دروغ نیست، حرام هم نیست ولی لغو است و اثر ندارد، چون مسأله علمی نیست، مسأله معنوی نیست، یک کلام بی‌خودی است که انسان همین طوری صرفا برای اتلاف وقت می‌گوید. خواص این کار را نمی‌کنند. گوش انسان از شنیدن مطالب لغو باید به دور باشد. مطالب حرام که اصلاً جای خود دارد، آن مربوط به خواص نیست، آن مربوط به عوام است که باید رعایت کنند. مثل شنیدن موسیقی که حرام است، شنیدن تهمت و جلوگیری نکردن از آن، اینها همگی مربوط به عوام است. ولی در روزه خاص گوش انسان در ماه رمضان و در حالت صوم، کلام لغو را هم نباید بشنود. قدم انسان در ماه مبارک رمضان و در هنگام صوم نباید حرکتی بکند که آن حرکت، حرکت لغوی باشد. حرکتهای انسان باید حرکت منطقی باشد، نمی‌شود لغو باشد و به طور کلّی اعضاء و جوارحی که خداوند متعال آنها را جهت انجام عمل مفید و عمل منطقی برای انسان قرار داده نباید عمل لغوی از آنها سر بزند؛ این مربوط به خواص است. اگر ما توانستیم در این یک ماه به این مرحله عمل کنیم نتائجش را هم می‌بینیم.

امّا یک مرتبه‌ای هست بالاتر از این روزه خاص، که بالاجمال میگویم ولیکن باید از خداوند توفیق رسیدن به آن مراحل را طلب کرد. آن مرحله‌ای که بالاتر را می‌گویند: روزه خاصّ‌الخاصّ. و  آن روزه‌ای است که حتّی خطور لغوی هم برای انسان پیدا نشود، نه اینکه پیدا بشود و بعد انسان آن را دفع کند. حضرت عیسی علی نَبیِّنا و آله و علَیه‌السَّلام داشتند با حواریّون از کنار یک خرابه‌ای می‌گذشتند، بعلت دودی که در آن خرابه بود اینها سرفه کردند، و دود استنشاق آنها را مختل کرده بود. حضرت عیسی به آنها فرمود: ای حواریّون! حضرت موسی در شریعتش دستور داد از زنا پرهیز کنید، امّا من به شما می‌گویم خیال زنا را هم در ذهن نیاورید چون خیال این عمل زشت مانند نیران و آتشی است که در کناری برافروخته بشود، گرچه سوزندگی او موجب نمی‌شود که انسان آتش بگیرد ولی دودی که از او متصاعد است انسان را متأثّر می‌کند.

یک سالک آن لطافتی را که به واسطه عبادت به دست آورده است با یک خیال گناه از دست خواهد داد، آن نورانیّتی را که در خود می‌بیند، آن نورانیّت را اگر می‌خواهد حفظ کند باید خطور گناه هم نداشته باشد (الذین اتقوا إذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا ) «وقتی که شیطان می‌خواهد بیاید متذکّر می‌شوند.» این شیطان می‌آید هی اطراف انسان دور می‌زند تا از یک راهی وارد بشود. مثل وقتی که اسپرم می‌خواهد وارد اوول بشود بعضی از مقاطع پوستی این اوول - که مؤنّث هست - جدارش نازک‌تر از بعضی از قسمت‌های دیگر است، این اسپرم‌ها می‌آیند و هی خودشان را به این پوسته می‌زنند، هی نوک می‌زنند تا اینکه یک منفذی پیدا بکنند برای ورود در اوول تا اینکه انعقاد نطفه بشود. هی می‌گردند دور این تخمک تا اینکه آن راه و آن خصوصیّت را پیدا بکنند. این عجیب است واقعاً خداوند متعال چه شعوری داده آن وقت ما همین طوری...، می‌گردند و می‌گردند تا اینکه یکی از اینها موفّق می‌شود به همان مقطع نازکتر برسد و از آنجا داخل ‌شود. به محض اینکه وارد شد فعل و انفعالات دیگر انجام می‌شود و در آنجا ترکیب حاصل می‌شود و مسائل دیگر پیش می‌آید.

این شیطان وقتی که می‌آید دور انسان مثل این اسپرم‌هایی که دور آن اوول می‌گردند، همین طوری اطراف انسان دور می‌زند، تا ببیند از کجا می‌تواند وارد این نفس بشود، همین جوری دور می‌زند. یک جایی را که پیدا بکند می‌آید و زهرش را در آنجا می‌ریزد و وارد می‌شود. لذا تا می‌خواهد یک فکر خلافی در ذهن بیاید فوراً انسان باید آن فکر را دفع کند. اگر بخواهد بیاید و آن فکر بماند دخل انسان درآمده است. حالا اگر این بیاید و مستقر بشود و این نطفه منعقد بشود، و  بعد انسان بخواهد آن را دفعش کند، مگر حالا از بین می‌رود.

لذا مرحوم آقای حدّاد می‌فرمودند که: "مردم چه می‌گویند شیطان [وسوسه میکند و فریب می‌دهد] و این حرفها؟ انسان باید با یک خنجر در کنار قلبش بایستد و تا شیطان می‌آید بزند بر همان سرش و اصلاً نگذارد که به قلب انسان نزدیک شود." این مربوط به این است که نفس انسان به یک کیفیّت خاصی است، این نفس، نفس هیولانی است یعنی نفسی است که قابل شکل گیری و قابل قالب گیری است. این تخیّل می‌آید و نفس را قالب می‌دهد، شکل می‌دهد، و نباید بگذارید نفس شکل پیدا کند. حال همین تخیّل اگر تخیّل صحیح و منطقی باشد این یک عمل لغو نیست. و این تخیّل می‌آید و نفس را شکل می‌دهد چون آن چیزی که موجب می‌شود که نفس برگردد عمل ظاهری نیست که یک شخص انجام می‌دهد، این یک عمل خارجی است،‌ عمل خارجی در نفس تأثیر نمی‌گذارد. آن نیّتی که در وراء این عمل خارجی قرار گرفته است نفس را برمی‌گرداند. همان طور که نیّت در خارج نمی‌تواند تأثیر بگذارد، -البتّه به یک لحاظ، فعل خارجی است.- و شما هر چه نیّت غذا خوردن بکنید، سیر نمی‌شوید، باید غذا میل کنید. همین طور آن چه که موجب تغییر و تبدّل نفس است نیّت و تخیّلاتی است که انسان انجام می‌دهد. اگر آن نیّت و تخیّل، تخیّل صحیح باشد نفس را به تجرّد می‌برد و اگر آن تخیّل و نحوه تصاویر ذهنی تصاویر غلط باشد نفس را به قهقراء و کثرت می‌برد.

روی این حساب روزه خاصّ‌الخاص آن روزه‌ای است که اصلاً به طور کلّی تخیّل خلاف در آنها وجود ندارد بلکه آنچه که در ذهن آنها نقش می‌بندد رضای خداست. آنچه که نقش می‌بندد منوِّر نفس است، آنچه که نقش می‌بندد موجب انبساط نفس می‌شود. این روزه، روزه خاصّ‌الخاص است.

یک روزه دیگر هم داریم که این روزه مخصوص اولیاء است. آن دیگر مربوط به اضطراب سرّ و عدم اضطراب سرّ است که آن دیگر حالا بماند برای بعد. امّا این سه مرحله روزه‌ای که عرض شد اینها خب بر اساس المَرءُ یَطیُر بِهِمَّته، انسان است و همّت او، انسان است و عِرق او، ‌انسان است و حمیّت او، ‌هر کسی دارای یک حمیّت و دارای یک همتی است. باید از خداوند متعال بخواهیم که ما را موّفق کند به این روزه‌ها، روزه‌های خاصّ‌الخاص، و توفیق هم از اوست دیگر، بالاترش هم بود باز عیب ندارد، ما راضی هستیم!، اگر بالاترش را هم به ما دادند ما حرفی نداریم!، خیلی توقّع بالا داریم. آخر نگاه می‌کنیم می‌بینیم آنجا اوضاع به یک نحو دیگر است، آنجا به ضعف ما نگاه نمی‌کنند، آنجا به بزرگواری و رحمت خودشان نگاه می‌کنند، حالا که می‌بینیم صاحبخانه این طور است چرا ما بُخل کنیم؟ چرا ما کم بگذاریم؟ بگوییم: خدایا! آن چهارمی‌اش را به ما بده. از خدا که بعید نیست.

یک روایتی داریم خیلی عجیب؛ خداوند متعال می‌فرماید: أَنا عِنْدَ ظنّ عَبْدیَ المؤمن بی «من ارتباطم با بنده‌ام به همان نحو است که بنده با من ارتباط دارد.» اگر بنده‌ام حُسن ظنّ به من دارد، من هم با بنده‌ام حسن ظن دارم، حسن رفتار و حسن سلوک دارم. اگر بنده من، مرا عاجز می‌داند من هم اصلاً به او اعتنا نمی‌کنم. اگر بنده‌ من، مرا همه چیز می‌داند، مُفیض می‌داند، صاحب رحمت و مغفرت و اینها می‌داند، من هم همین جوری با او سلوک می‌کنم. حالا که مسئله این طور شد چرا ما کم بگذاریم؟ می‌گوییم: خدایا! آن چهارمی‌اش را به ما بده. او که می‌دهد، انشاالـله.

مرحوم آقا می‌فرمودند: مگر این چیزهایی که ما بدست آوردیم از خانه‌ خاله‌مان بدست آوردیم، او داده دیگر ـ حالا نسبت به خودشان که نمی‌فرمودند منظورشان مقامات بزرگان بود ـ او داده، حالا که او می‌دهد ما چرا کم بگذاریم؟ صاحبخانه از عطا و لطفش کم نمی‌آورد. اگر تمام دنیا بشوند عارف درجه اول.... . یک مثالی برایتان می‌زنم: اگر همه دنیا بشوند مثل پیغمبر، آیا از خدا کم می‌شود؟ حالا اگر همه دنیا بشوند کافر، باز از خدا چیزی کم نمی‌شود. به اندازه یک سر سوزن از آن خزانه خدا کم نمی‌شود. چرا؟ چون این را دیگر ما طلبه‌ها می‌دانیم، حقیقه‌الوجود اختصاص به ذات او دارد. خرج بکند در این کیسه‌اش ریخته، خرج نکند از این کیسه‌اش در نیاورده،‌ هر دو یکی است. شما پول از این کیسه‌تان در بیاورید در آن کیسه‌تان و  در آن جیبتان بریزید، چیزی به شما اضافه شده؟ ابداً. پس حالا که این طور هست ما آن مرتبه بالا را می‌خواهیم.

خدا رحمت کند مرحوم آقا ـ رضوان الـله علیه ـ ایشان یک عبارتی داشتند که من این عبارت را در سایر کلمات بزرگان ندیدم. من یک روز به مرحوم آقا عرض کردم: شما در این مطالبی که نسبت به شاگردان و دوستان و رفقا دارید، آخر بعضی‌ها صدایشان درمی‌آید، حالا مثلاً یک قدری تخفیف بدهید، البتّه به این بیان نگفتم ولی با این عبارت، حالا یک قدری تخفیف بدهید، حالا یک قدری مثلا ملایم‌تر، حالا فرض کنید که راه یک ساعته را شش ساعته، ده ساعته به این کیفیّت باشد.... ایشان خوابیده بودند و می‌خواستند استراحت کنند، مریض هم بودند، بلند شدند نشستند، گفتند: "آسیّد محمّد محسن! من به کمتر از سلمان فارسی برای رفقایم رضایت نمی‌دهم." ببینید! حالا سلمان فارسی که بود؟ اوّل صحابی پیغمبر بود، اوّل صحابی پیغمبر بعد از امیرالمؤمنین سلمان فارسی بود. حالا این مرد خودش کجاست که می‌گوید من به کمتر از سلمان فارسی برای رفقایم رضایت نمی‌دهم؟ ما هم دیگه هیچی نگفتیم، دیدیم فایده ندارد. این آقا این جوری است دیگر، کاریش نمی‌شود کرد. خب ببینید این مظهر رحمت حقّ است، مظهر لطف حقّ است، مظهر عطاء حقّ است. یک همچنین شخصی چه برداشتی دارد؟ چه مسائلی در نیّتش می‌گذرد؟ 

منظور این است وقتی قرار بر این باشد، ما باید بالاتر را از خدا بخواهیم. مطالبی بود که سابق خدمت رفقا عرض می‌شد و بزرگان هم بر این دستور می‌دادند. در خصوص ماه رمضان، یکی از مسائلی که می‌فرمودند،: نمازهای تراویح است که هزار رکعت نماز است در صورت امکان و مناسبت موقعیّت، خواندنش خیلی مؤکّد است و آن طوری که می‌فرمودند به این کیفیّت است از شب اوّل ماه مبارک رمضان ـ در صورت ثبوت رؤیت ـ تا شب بیستم، هشت رکعت نماز بعد از نافله مغرب و دوازده رکعت بعد از نافله عشاء است ( 400= 20 x20)، از شب بیست و یکم تا شب سیُم، هشت رکعت بعد از نماز مغرب بجای خود ولی بعد از نماز عشاء بیست و دو رکعت می‌شود (10x30=300) که مجموعاً می‌شود هفتصد رکعت؛ و در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوّم هم هر کدام صد رکعت اضافه می‌شود که جمع کل سی شب می‌شود هزار رکعت. این نماز، نمازی است که زمان پیغمبر بوده و خود رسول الـله صلی‌الـله‌علیه‌و‌آله‌وسلم می‌آمدند در مسجد مدینه، و این نماز تراویح را بعد از نماز مغرب در مسجد می‌خواندند و به منزل برمی‌گشتند و سپس دوباره به مسجد آمده و پس از نماز عشاء ادامه نماز تراویح را در همان مسجد می‌خواندند و بعد تشریف می‌بردند به منزلشان. ائمّه علیهم‌السّلام هم این طور که در کتب داریم اینها می‌آمدند و نماز را در مسجد می‌خواندند، مسجد مدینه. البتّه ائمّه‌ای که در مدینه سکونت داشتند.

نماز، نماز مستحّبی است، و الآن اهل تسنّن آن را به جماعت می‌خوانند و یکی از بدعتهایی که عمر قرار داد، همین بود که نماز تراویح را آمد به جماعت خواند و امیرالمؤمنین علیه‌السّلام وقتی که به خلافت رسیدند این بدعت را برداشتند امّا مردم قبول نکردند و حضرت هم فرمودند: هر طوری که خودتان می‌دانید. 

مطلب دیگر قرائت دعای افتتاح هست در شبهای ماه مبارک رمضان و یا مقداری از دعای ابوحمزه ثمالی، البتّه همه دعای ابوحمزه ثمالی لازم نیست بلکه یک مقداری از آن، چون صِرف خواندن دعا هم خیلی مطلوب نیست، تأمّل در مضامین بسیار اهمیّت دارد و بهتر است که انسان ادعیه را با تأمّل و تفکر بخواند.

مطلب دیگر که بسیار مهمّ است قرائت یک دوره حداقل قرآن کریم است و اهداء ثوابش به پیغمبر اکرم  و این در طول روز بهتر است خوانده بشود، یعنی در هنگامی که انسان روزه‌دار است و البته در عصر مناسبتش بیشتر از سایر موارد هست، و این غیر از آن قرآن بین‌الطّلوعین است که به جای خودش محفوظ است، و این قرائت که در روزه وارد شده است، حداقل یک دور ختم قرآن است. و از ادعیّه ماه مبارک رمضان هم به آن مقداری که میسور هست، خیلی مناسب است. خلاصه ماهی است که خداوند سفره‌اش را پهن کرده، گفت:

گـــر گــدا کــاهــل بــود

 

تـقـصـیـر صاحبخانه چیست؟

پیغمبر اکرم راجع به خصوصیّت این ماه می‌فرمایند: فإنّ الشّقَّی مَنْ حَرُمَ رِضوانَ الـله فی هَذا الشّهر العظیم «شقی به آن کسی گفته می‌شود که ماه رمضان بر او بگذرد و او از رضوان و رحمت خدا محروم باشد.» یعنی ببینید مسأله چقدر مهم است که نیاز نیست انسان تلاش کند، نیازی به تلاش در این ماه نیست، همین قدر که ماه رمضان بر او بگذرد کفایت می‌کند و این فرد چکار باید انجام بدهد که نتواند مشمول رحمت الهی نشود. یک روایتی است از امام سجّاد علیه‌السّلام، که در مکّه بودند و شخصی می‌آید خدمت حضرت و عرض می‌کند: الآن دیدم که حسن بصری نشسته بود و عدّه‌ای به دور او بودند و او می‌گفت: تعجّب نیست از کسی که به دوزخ و به جهنّم می‌رود، تعجّب از کسی است که در این دنیا جوری عملش را انجام می‌دهد که در آخرت مستحقّ بهشت می‌شود. امام سجّاد علیه‌السّلام می‌فرمایند: من این طور نمی‌گویم، من خلاف این را می‌گویم، من می‌گویم: تعجّب نیست از کسی که به بهشت می‌رود، تعجّب از کسی است که با این رحمت واسعه پروردگار، خودش را مستحقّ عذاب می‌کند. باید از این تعجّب کرد. کلام امام است دیگر و خلاصه در این ماه از هر جهت و از هر قِسم نعمت برای انسان مهیاست. خلاصه باید بگیریم و برای طول سالمان خرج کنیم. این ماه، ماهی است که، بقول این تجّار که بعضی وقتها که یک مورد خاصی پیدا می‌شود و به اصطلاح یک معامله خیلی خوب و یک تجارت خیلی خوب هست می‌گویند: "موقعیّت را نباید از دست داد." این فرصت را نباید از دست داد تا اینکه بعداً هم اگر کوتاهی کردیم چیزی داشته باشیم.

ماه رمضان، ماه تجارت است. اگر انسان در این ماه بگیرد، اگر حسابی بگیرد، می‌تواند در بقیّه ایام خرج کند، گرچه نمی‌گذارد آنچه که گرفته آرام باشد، همچنین خیال نکنید راحت حالا دیگر ماه رمضان تمام بشود ...، اگر در ماه رمضان فرض کنیم که فیض و توفیق خداوند نصیب انسان بشود انشاالـله این توفیق ادامه پیدا خواهد کرد، ولی در هر صورت موقع، موقع بسیار مغتنمی است و آنقدر این مسأله مهم است که ما می‌بینیم که مثل مرحوم آقای حدّاد ـ رضوان الـله علیه ـ با آن درجات و با آن مسائل چه قضایایی در این ماه برای ایشان منکشف می‌شد و به چه مطالبی می‌رسیدند که بعد از ماه مبارک بعنوان شکرانه این پذیرایی و این ضیافت الهی که خداوند بندگانش را دعوت کرده به شکرانه این ضیافت، زیارت دوره انجام می‌دادند؛ از نجف شروع می‌کردند و بعد به زیارت سایر ائمه و امامزاده‌ها می‌رفتند. حال قضیه چه بوده؟ یعنی این عمل اولیاء یک مسأله عادی که نیست: که حالا تعارفاتی باشد، حالا برویم فرض کنید یک زیارت امیرالمؤمنین تشکر کنیم...؛  چه موهبتی نصیب آنها می‌شد در این ماه که به عنوان تشکّر از حضرات معصومین به زیارت آنها از باب شکرگذاری می‌رفتند؟ همینقدر ما می‌دانیم که خبری هست، اینطور نیست که خودمان را بخواهیم گول بزنیم. گفت:

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست               اینقدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

ما همین‌قدر می‌دانیم که بانگ جرسی می‌آید، حالا دنبال این بانگ جرس را بگیریم، انشاالـله به منزل محبوب هم می‌رسیم. آنهایی که رفتند و رسیدند آنها گفتند که آقا هست، شما خاطرتان جمع باشد، هست، از یقین هم بالاتر است. منتهی ما آنقدر دیگر در غَفَلات و مسائل دیگر گرفتار هستیم که اینها را به شوخی و مزاح حمل می‌کنیم ولی نه! مسلّم است که این مسائل هست.

انشاالـله از خداوند که توفیق تشرّف به ضیافت الـله در این ماه را به ما داده می‌خواهیم که سفره‌مان را هر چه پربارتر و دستانمان را از فیوضات خودش هر چه پُرتر و تمام افعال ما و کردار ما و نفوس ما و سرّ و سویدای ما را همان قرار دهد که برای بزرگان و اولیاء خود آنچنان قرار داده است.         الـلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد


برگرفته از سایت متقین

« خداوند از انسان چه می خواهد؟!...»

« خداوند از انسان چه می خواهد؟!...»

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع  وگریه و زاری بود.

در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را،  بالای سرش دید، که  با تعجب و حیرت؛  او را،  نظاره می کند !

استاد پرسید : برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و  برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت : با کمال میل؛  استاد.

استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو  از  پرورشِ آن  چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و  با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت : 

پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!

همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر  برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی

تا  مقام و لیاقتِ  توجه، لطف و  رحمتِ  او را، بدست آوری .

خداوند از  تو  گریه و  زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و  با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد

« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و  زاری را.....!!!»

خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

بسم الله الرحمن الرحیم



خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا 
یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا 
بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت 
دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا 
شب فیض است و در توبه و رحمت باز است 
خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا 
پرده شب که بود آیت ستّارى من 
دور از دیده مردم، به شب تار بیا 
این تویى، بنده آلوده و شرمنده من 
این منم، خالق بخشنده ستّار بیا 
مگشا دست نیازت به عطاى دگران 
دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا 
فرصت از دست مده، مى گذرد این لحظات 
منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا


حبیب الله چایچیان


طلایه داران سپاه قائم آل یاسین (عج)


پروردگارا! 
صیام و افطار و سحر و نیایش و نماز و قنوت و سجود و رکوع مان، بهانه‌ی تماشای یک نگاه ناز توست؛ دریغ‌مان مدار. تشنه‌ی آب و گرسنه‌ی طعام نیستیم. 
ما تشنه دیدار توییم ای نور زمین و سماوات! 
سیه روییم و در سپیدی بحر عنایت خویش، غسیل مان کن و با دلی پاکیزه بر خوان ضیافت رمضان، اذن جلوس مان ده. 
شکرا که انتظاری تلخ به سرآمد و وصل شیرین یار، حاصل شد. 
اینک سپیده، غالیه دان عطر نیایش می‌شود. 
عطش رمضان، تذکر عطش عاشوراست. 
لب های خشک روزه داران، حسین (ع) را زمزمه می کنند. 
تلظی کام تشنگان، شوق وصال دریای ایثار اباالفضل (ع) در ساحل ارادت است. 
رمضان، مقدمه ی محرم است. 
قدر، دروازه‌ی شهر نینواست. 
صیام، طلیعه‌ی قیام است و صائمین، طلایه داران سپاه قائم آل یاسین (عج). 
در بهار وصل سالکانیم و توفیق حضوری دوباره در حلقه ی صالحان و دلدادگان دلارام یافته ایم و این شایان شکر در آستان خالق است. 
دل هایمان را فرش راه یار می کنیم و با سوز عاشقانه و ترنم واژه های زلال وحی، قدوم بهار یاران و فصل وصل بهاری دلان را خوشامد می‌گوییم. 
در ماه قربت و غفران، حجاب های ظلمت و نور، زدوده شده، جمال بی مثال نگار در رواق دیدگان دلدادگان، هویدا خواهد شد. بیایید حضورمان در میهمانی خدا را باور کنیم، غبار خود از خود بروبیم و در جریده‌ی رمضان ثبت نام کنیم. 
یاران رمضان و یاوران عاشورا! 
گوارایتان باد خوشگواری ضیافت نور. 

ای میهمانان ملکـــــــوت! التمــــاس دعــــــــا. 

تفاوت اعمال

شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى أجره
ترجمه:
چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مى‏گذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى‏ماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مى‏شود ولى پاداش آن برجا مى‏ماند. 
شرح:
خداوند انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگى‏اش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى که دلش خواست، انجام دهد. 
اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده باشد پاداش مى‏گیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مى‏رسد. 
امام علیه‏السلام، به مسلمانان هشدار مى‏دهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مى‏گذرد و تمام مى‏شود، در حالیکه نتایج و پى‏آمدهاى آن، از بین نمى‏رود، و در کارنامه اعمال انسان، باقى مى‏ماند. 
فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسى‏ها، و اطرافیانت، نمونه‏هایى این دو گونه عمل را، بسیار دیده‏اى. 
به عنوان مثال: دانش آموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مى‏کند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مى‏شود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال عمر او را بیهوده تلف مى‏کند و دیگر تا پایان عمر نمى‏تواند آن یک سال را دوباره به - دست آورد. 
دانش آموزى هم که زحمت درس خواندن را تحمل مى‏کند، رنج و زحمتش به زودى تمام مى‏شود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن به زودى تمام مى‏شود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به کلاس بالاتر و پیشرفتى که نصیب او مى‏شود، نتایج خوب و لذت بخشى است که براى همیشه در زندگى او باقى مى‏ماند. 
از این مثال ساده، نتیجه مى‏گیریم که اعمال گناه آلوده نیز اگر هم لذتى داشته باشند، لذت شان زودگذر است، در حالیکه نتیجه آنها، یعنى مجازاتى که در پى دارند، نزد خدا باقى مى‏ماند و در روز قیامت، گریبان شخص گناهکار را مى‏گیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى‏گیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى‏گیرد و در ایام ماه مبارک رمضان، شکم‏چرانى مى‏کند، لذتى که از خوردن و آشامیدن مى‏برد، یک لذت زودگذر است. یعنى لذتى است که با جمع کردن سفره غذا، تمام مى‏شود و چیزى از آن باقى نمى‏ماند. ولى نتیجه این نافرمانى، تا روز قیامت باقى مى‏ماند و خداوند شخصى روزه خور را به مجازات نافرمانى‏اش مى‏رساند. 
اما کسى روزه مى‏گیرد، فقط چند ساعت، زحمت گرسنگى و تشنگى را تحمل مى‏کند، ولى در عوض این رنج زودگذر، که با فرارسیدن غروب همان روز تمام خواهد شد. 

اگر خود شما خوب فکر کنید خواهید دید که تمام کارها همین طور است. یعنى هم تمام لذتها زودگذر هستند، هم تمام زحمتها. ولى آنچه براى همیشه باقى مى‏ماند، نتیجه و عمل و کردار انسان است، که اگر بخاطر لذتهاى زودگذر گناه کرده، مجازات مى‏شود، و اگر در راه اطاعت از خدا، رنج و زحمت زودگذر را تحمل کرده، مزد و پاداش میگیرد. 


نام کتاب: پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه

نویسنده : هئیت تحریریه بنیاد نهج‏البلاغه

بزرگترین فضیلت قرآنى امیرالمؤمنین علیه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

سلیم بن قیس گوید: مردى از على بن ابیطالب علیه السلام پرسید: بزرگترین فضیلت خود را برایم بگو؟ حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسید: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا که فرمود: ((و یقول الذین کفرو الست مرسلا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب )) منظور خداوند از کسى که داراى علم و کتاب است من هستم .(25)

از اهل سنت صاحب کتاب ینابیع المودة ، شیخ حافظ قندوزى حنفى در باب 30 از کتاب خود احادیث متعددى در همین مورد روایت کرده است .



نام کتاب : شیعه در اسلام

مؤ لف : علاّمه فقید، سیّد محمد حسین طباطبائى

خواص آیه نـــــور

خواص آیه نور

نور

خواص آیه نور چیست؟ آیا درست است که می گویند اگر این آیه به عددی خاص خوانده شود برکات زیادی دارد؟ »

قرآن کتاب عمل است و تلاوت آن سرآغازی است برای تفکر و ایمان، و آن نیز وسیله ای است برای عمل به محتوای آن، و این همه پاداش های عظیم نیز از همین جا با همین شرایط تحقق می یابد. قرائت تمام سوره ها آثار دنیوی و اخروی دارد و فضائل هر یک از سوره ها از سوی امامان معصوم (ع) بیان شده است.

از جمله سور? مبارک? نور و آیه نور که در این سوره ( آیه 35) است که در روایات خواص و آثار مختلفی برای آن ذکر شده است.

در مورد ختم آیات و اذکار، عدد نقش بسیار مهمی دارد و باید آن آیه یا ذکر را به عدد معین گفت تا اثر خاص خود را بگذارد. اما اگر کسی این آیه شریفه را بر طبق عدد معین ختم کند و نتیجه ای برایش حاصل نشود مانعی در شرایط و مقدمات آن پیش آمده است که باید آن مانع را برطرف کند تا ختم آیه یا ذکر اثربخش باشد؛ یعنی آنچه بیان شده است تنها علت معدّ محسوب می گردند.»

قرآن کتاب هدایت، عمل و انسان سازی است، لذا تلاوت آن مقدمه ای برای تفکر و ایمان، و در مرحله بعد وسیله ای است برای عمل به محتوای آن، و رسیدن نتیجه نهایی که همان تکامل و سعادت ابدی است. بنابراین، هم? قرآن نور است و نباید هیچ فردی از برکات آن محروم بماند.

دربار? فضیلت سوره نور احادیثی از ائمه اطهار (ع) رسیده است، از جمله:

پیامبر اسلام (ص) فرمود: "هر که سوره نور را بخواند، خداوند ده حسنه به او می دهد، به اندازه اجر هم? مؤمنان گذشته و آینده".[1]

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: "مال و عورت خود را به خواندن سور? نور حفظ کنید و زنان خود را به وسیل? آن در حصار عفت قرار دهید؛ زیرا کسی که این سوره را در شب و روز بخواند هیچ یک از خانواده اش هرگز زنا نمی کند تا بمیرد. در وقت مردن هفتاد هزار ملک تا کنار قبر او را تشییع و برای او دعا و استغفار می کنند تا وارد قبر شود".[2]

همچنین در باره آی? نور که یکی از آیات این سوره است، فضائل بسیاری نقل شده است. منظور از آیه شریفه نور این آیه است: 

"اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ"؛ 

خداوند نور آسمان ها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغ دانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود، نورى است بر فراز نورى و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند، و خداوند به هر چیزى داناست.[3]

از جمله روایاتی که در فضیلت این آیه وارد شده است:

1. از عبد الله عباس منقول است که: "هر کس آی? نور را بسیار بخواند روشنایی چشم او محفوظ ماند".[4]

2. "اگر کسی درد چشم دارد آیه نور را تا "نور علی نور" بر چشم بخواند و هر صبح سه بار بر این دستور عمل نماید درد چشم او زایل شود".[5]

3. شیخ ابوالعباس بونی گفته است: "که هر کس این آیه را بر آینه نقش کند شب جمعه آخر ماه و مدّت چهل شب چهل نوبت این آیه را بر آینه بخواند بعد از آن هر مریضی که در آن آینه نگاه کند، مرض او زایل شود و نیز نقل شده که اگر کسی آی? نور را بر لباس کبود با زعفران و گلاب بنویسد و اسم غایب و مادر او را بر آن بنویسد و آن را در خانه غایب بر باد آویزد به زودی شخص غایب بر می گردد".[6]

4. "هر کس آیه نور را تکثیر، بر فضه نقش، و آن را بر دایره آن نقش کند و در روز جمعه هنگام طلوع آفتاب و در وقت نقش کردن، غسل کند و لباس پاک بپوشد و با خود داشته باشد، و هر روز آیه را چهارصد بار بخواند و شروع کند به هر امر مهمی که بخواهد؛ از تقرب سلاطین و خلاصی محبوسان و اسیران و نجات یافتن از کسانی که حکم قتل او را دارند بسیار مجرب است".[7]

5. "خواندن آیه نور قبل از خواب با حضور قلب به عدد الله (66 مرتبه) به خصوص در حال صفای روحانی، موجب دیدن خواب های شیرین می گردد".[8]

6. "ختم آی? مبارک? نور به عدد نور (256 مرتبه)، هرگاه روز اول ماه جمعه باشد، به مدت پانزده روز این ختم را انجام دهد و در روز شانزدهم به عدد نور کلم? طیب? "لااله الاالله" را بگوید و همه روزه به عدد مزبور ادامه دهد تا پایان ماه جهت کفایت امور مهم کبریت احمر است".[9]

7. "ختم آی? نور تا "بکل شیء علیم" برای دیدن امام زمان (ع)، یک اربعین به عدد نور، بین اذان صبح تا طلوع آفتاب مؤثر است".[10]

8. "برای معنویت و رزق ختم آیه نور به عدد "256 مرتبه" بعد از نماز عشا مفید و مؤثر است".[11]

9. "جهت امور مهم در خلوت بعد از هر نماز، هزار بار اسم جلاله "الله" و پنجاه بار آی? نور را بخواند و در حین روز نیز باید روزی ده هزار بار بگوید".[12]

10. "ختم آیه مبارکه نور جهت کشف علوم الهیه و افاضات خاصه خداوند بدین گونه است که در اربعین اول چهارده مرتبه صلوات بفرستد به حضور قلب که گویا خدمت پیامبر و اهل بیتش (ع) نشسته است با کمال خضوع و خشوع، سر برهنه نموده در زیر آسمان چهارده مرتبه آیه مبارکه نور را تلاوت کند و بعد از آن چهل و یک مرتبه صلوات بفرستد".[13]

اما جواب قسمت دوم سؤال؛ آیه نور به حساب ابجد کبیر 256 است. در مورد ختم آیات و اذکار، عدد نقش بسیار مهمی دارد و باید آن آیه یا ذکر را به عدد معین گفت تا اثر خاص خود را بگذارد.

اعداد به منزل? روح و حروف اشباح آن هستند و عدد مانند دندانه کلید است اگر کم شود یا زیاد شود در را باز نمی کند و زیادی بر عدد مطلوب اسراف و کمتر از عدد مطلوب موجب اخلال در ذکر است.[14] و این گونه ختم آیات به عدد معین حکایت از رمزی است که بین حروف و اعداد وجود دارد.

آنچه که تذکر آن مهم و قابل توجه است این نکته است که ختم آیات قرآن به عدد معین یا هر ذکر دیگری شرایط خاصی را می طلبد. پس اگر کسی این آیه شریفه را بر طبق عدد معین ختم کند و نتیجه ای برایش حاصل نشود مانعی در شرایط و مقدمات آن پیش آمده است که باید آن مانع را برطرف کند تا ختم آیه یا ذکر اثربخش باشد[15]؛ یعنی آنچه بیان شده است تنها علت معدّ محسوب می گردند.

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار 


أحبب حبیبک هونا ما، عسى أن یکون بغیضک یوما ما، و أبغضک هونا ما، عسى أن یکون حبیبک یوماما. 

ترجمه:
در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود، و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید با تو دوست شود. 
شرح:
در دوستى و دشمنى نیز، همچون مسائل دیگر، باید میانه روى کرد و اندازه نگهداشت. چون زیاده روى در دشمنى و یا دوستى نیز، ممکن است زیانهائى متوجه ما سازد، که دیگر قابل جبران نباشد. 
وقتى با کسى دوست میشویم، نباید در معاشرت با او آنقدر زیاده روى کنیم، که بیش از اندازه به حریم زندگى ما نزدیک شود، و تمام اسرار ما را بداند. زیرا ممکن است روزى بین ما اخلافى پیدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآید. درانصورت، او، چون تمام اسرار ما را میداند و از آنچه در حریم خانواده ما میگذرد آگاه است، میتواند از دانسته‏هاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده کند، و ضربه‏هایى به ما بزند، که دیگر قابل جبران نباشد.
در دشمنى نیز باید میانه روى باشیم و اندازه نگه داریم. یعنى نباید دشمن را آنقدر اذیت و آزار کنیم، و آنقدر درباره‏اش سخنان زشت و زننده بگوئم، که اگر روزى بایکدیگر دوست شدیم، به خاطر کارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشیم. 

کتاب:  پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه


چگونه مالی از دست نمیرود؟؟؟؟

  لم یذهب من مالک ما وعظک. 

ترجمه:
مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار. 
شرح:
انسان وقتى قسمتى از مال خود را از دست مى‏دهد، غمگین و افسرده مى‏شود و به خاطر مال از دست رفته، غصه مى‏خورد. زیرا معمولا اینطور تصور مى‏شود که مالى که از کف رفت، بیهوده تلف شده است و دیگر جبران نخواهد شد. 
اما حقیقت این است که مال از دست رفته، بکلى تلف و نابود نمى‏شود. بلکه با از بین رفتن آن، نتیجه و فایده‏یى براى صاحبش به جاى مى‏ماند، که گاهى ممکن است بیش از آن مال، ارزش داشته باشد. و این نتیجه و فایده، تجربه‏یى است که شخصى، در برابر از کف دادن مال خود، به دست مى‏آورد. 
اینکه بسیارى از مردم، تجربه را گرانبهاتر و باارزش‏تر از مال مى‏دانند، براى آن است که مال، هر اندازه هم که باشد، براى همیشه باقى نمى‏ماند و بالاخره روزى، تمام مى‏شود، ولى تجربه، سرمایه‏یى است که هرگز تمام نمى‏شود، و همیشه و در هر حالى هم در دسترس قرار دارد و مى‏توان از آن استفاده کرد. 
پس اگر ما نیز مالى را از دست دادیم، ولى در کارى که مال خود را بخاطر آن از کف دادیم، تجربه‏یى به دست آوردیم، باید بدانید که آن مال را، بیهوده و رایگان از دست نداده‏ایم. بلکه به - جاى آن، سرمایه گرانبهاترى به دست آوریم که چه بسا در طول زندگى، بسیار بیشتر از آن مال به درمان خواهد خورد. 
اما آنچه که در خور تأمل است این است که انسان نباید هیچ کارى را بدون فکر و دقت انجام دهد زیرا بالاخره از دست دادن مال موجب ضرر و دلیل کم دقتى است. 

کتاب:  پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه