همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

قدرت و صلابت یک مرد


قدرت و صلابت یک مرد


قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه

قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد


زیبایی یک زن

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست

زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست
بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره

محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست
چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه

 

 

پسر کو ندارد نشان از پدر (صدام پسر هیتلــــر !!!)




کتابی مناقشه برانگیز

در کتاب " فرزند رایش" ادعا می شود که دو دیکتاتور تاریخ، صدام و هیتلر با هم ارتباط خونی دارند و صدام فرزند نامشروع هیتلر و معشوقه اش است. در این کتاب ادعا می شود مأموران مخفی نازی از تمام این جریانات اطلاع دارند.
آلمان نازی ارتباط گرمی با رهبران عراق داشت. 


این ادعاها در کتابی با عنوان "فرزند رایش" نوشته De Sales که چندی قبل در امریکا روانه بازار کتاب شد مطرح شده است!
این ادعا حتی تئوریسینهای خبره را نیز در شوک فروبرد! در کتابی که چندی قبل در آمریکا روانه بازار شد ادعا می شود صدام فرزند نامشروع هیتلر است. طبق ادعای کتاب "J.P De Sales" با عنوان "فرزند رایش" در سال 1936 یکی از معشوقه های جوان هیتلر حامله شد. از این ماجرا حتی هیتلر نیز بی خبر بود، سرویس مخفی آلمان از بیم آنکه این نوزاد برای فوهرر دردسرساز شود دختر جوان را برای زایمان به بیروت منتقل کرد.
در همان زمان، مأمور سرویس اطلاعاتی آلمان، "رینهارد هوفمان" در بغداد در حال مذاکره با یک جوان عرب به نام "خیرا... تولفا" بود. هوفمان با پرداخت مبلغ قابل توجهی پول به تولفا، از او می خواهد نوزادی را که در آوریل متولد خواهد شد به یک خانواده مطمئن و مناسب بسپارد.
توفلا نیز برای نگهداری از کودک، خواهرش صبحا را که وی نیز در آوریل بچه دار می شد پیشنهاد داد.
معشوقه هیتلر، صدام را در 20 آوریل 1937 به دنیا آورد. هفت روز بعد، هنگامی که صبحا را درد زایمان گرفته بود، مأموران مخفی نازی وارد بیمارستان بیروت شدند و به زور، نوزاد (صدام) را از آغوش مادرش جدا کردند. در همان شب، مأموران طفل را مخفیانه به تکریت برده و در زاغه ی خانواده فقیر توفلا گذاشتند. در همان اثنا، خیرا.. در حال برنامه ریزی بود که کسی متوجه نشود خواهرش فرزند زن دیگری را به عنوان فرزند خود می خواند. 
در ایبن بین یک اتفاق عجیب افتاد؛ فرزند صبحا مرده به دنیا آمد و صبحا نیز بخاطر خونریزی شدید بیهوش شده بود. خیرا... از این فرصت استفاده کرد و فرزند هیتلر را به جای فرزند خواهرش گذاشت. نوزاد مرده را هم مأموران مخفی آلمانی از میان بردند!!!
صدام هنگامی که بزرگ شد مدعی شد که نام پدرش حسین الماجد است و پدرش قبل از تولدش، آنها را ترک کرده است!!! 
دایی صدام، خیرا... که سمپات نازی ها بود و دیدگاهی افراطی درباره ملیت عرب داشت در سال 1941 به نیروهای "راشد علی" که علیه انگلیسی ها قیام کرده بودند پیوست و به همین دلیل مدت 6 سال را در زندان گذراند. وی به عنوان رئیس دولت صدام و همچنین مدتی نیز به عنوان شهردار بغداد ایفای نقش کرده بود.
آدولف هیتلر در سال 1932 به پادشاه عراق یک مرسدس LK500 هدیه کرده بود.


این هم برخی از دلایلی که احتمال بالا را تقویت می کند:
صدام بارها گفته بود که پدرش را نمی شناسد
وی به عنوان یک فرزند بی پدر توسط دائی اش بزرگ شده بود. ارتباط دایی وی با نازی ها مدتها قبل اثبات شده بود
صدام و هیتلر به لحاظ ظاهری بسیار شبیه هم هستند!
چگونه یک فرزند یتیم در خاورمیانه می تواند بدون کمک از کشورهای قوی ای مثل آلمان به یک دیکتاتور تبدیل شود؟
صدام حسین در تمام طول عمر خود از سوی آژانس های آلمانی محافظت می شد. هنگام تحریم عراق از سوی سازمان ملل، شرکت های آلمانی در عراق فعال بودند.
مهندس آلمانی "کارل برند اسر" Karl Bernd Esser پناهگاه صدام را ساخته بود. پدر بزرگ این شخص همان کسی بود که پناهگاه هیتلر را ساخته بود!
پی نوشت: به نظر می آید نویسنده فوق، با توجه به جالب توجه بودن این موضوع به داستان پردازی پرداخته است!

عید مبعث بر عاشقان مبارک باد


آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید :

بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت  .


بخشیدن ثروت به مستمندان

بخشیدن ثروت به مستمندان


حضرت على (ع ) روزى از کنار جمعى از قریش عبور کرد، آن ها پیراهن کهنه و پاره آن حضرت را دیدند (به اصطلاح به او متلک گفتند و) اظهار داشتند که على (ع ) فقیر و تهى دست است و بر اثر فقر پیراهن پاره پوشیده است . هنگامى که امام على (ع ) سخن آن ها را شنید، به متصدى نخلستان هاى احداثى خودش فرمود:((امسال خرماها را به فقرا نده ، بلکه خرماها را به بازرگانان بفروش و پول آن ها را در همان انبارى که خرماها را در آن جا جمع مى کردى بگذار.متصدى طبق دستور على (ع ) رفتار نمود، جُوالى یا (جوال هایى ) پر از پول (درهم ) تهیّه شد و آن را در انبار گذاشت .
سپس على (ع ) براى همان ها که حضرتش را تهى دست خوانده بودند، پیام فرستاد و آن ها را دعوت کرد، آنان به حضور على (ع ) آمدند، سپس خرما طلبید، متصدى براى آوردن خرما از انبار بالا رفت ، هنگام فرود آمدن پایش ‍ به جوال خورد و جوال پاره شد و پول هاى زیاد آن بر روى زمین پخش ‍ گردید.
آن افراد متلک گو از روى تعجب گفتند: 
ما هذا یا اباالحسن ؛ ((اى على !این پول هاى زیاد چیست ؟))
آن حضرت در پاسخ فرمود:
((هذا مال مَن لا مال له ))؛ ((این مال کسى است که مال ندارد!))
سپس جلو چشم آنان آن پول ها را تقسیم کرد و براى مستمندانى که هر سال برایشان خرما مى فرستاد، ارسال کرد.
و به آن یاوه گوها نشان داد که ساده زیستى و ساده پوشى على (ع ) به خاطر فقر او نیست .

یاد قیامت


یاد قیامت


على (ع ) میل به جگر پخته پیدا کرد که با نان نرم بخورد. تا یک سال ترتیب اثر به میلش نداد، پس از یک سال به فرزندش امام حسن (ع ) تذکر داد، امام حسن (ع ) رفت ، جگرى تهیه کرد و آن را پخت . على (ع ) آن روز روزه بود، هنگام افطار، وقتى خواست از آن جگر بخورد، آن را نزدیک خود آورد. در همین هنگام فقیرى در خانه را زد، على (ع ) همه جگر را به امام حسن (ع ) داد و فرمود:((پسرم !این جگر را به آن فقیر بده ، مبادا در روز قیامت در نامه اعمال ما (این آیه را) بخوانى :
)) اذ هبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا و استمتعتم بها ((شما در زندگى دنیا، خوشى هاى خود را بردید و از آن ها بهره مند شدید و امروز شما را عذاب خوارى دهند


روان شناسى و نماز

روان شناسى و نماز

در نیایش و دعا چون ارتباط روانى انسان با مرکز ومبدأ آفرینش است، باید روح داراى شادابى و پذیرش باشد. یعنى اگر بین روان آدمى و نیایش، تناسب وجود داشته باشد، نیایش جایگاه شایسته خود را خواهد داشت.آنگاه در جان آدمى أثر مى‏گذارد،درمان مى‏بخشد،روح را دگرگون مى‏سازد.

شگفت آور آنکه در چهارده قرن قبل حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ارتباط عمیق روانشناسى و نیایش توجّه داشته و به روانشناسى نیایش، اشاره فرمود که:

إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى‏النَّوَافِلِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.

(دل‏ها را روى آوردن و نشاط، و پُشت کردن و فرارى است، پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبّات وا دارید، و آنگاه که پُشت کرده بى‏نشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید.)

تنها تر ین غر یب دیار مد ینه



تنها تر ین غر یب  دیار  مد ینه  بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود

صد باب علم از کلماتش گشوده شد

در بین عالمان به  خدا بی قرینه بود


این خا نواده  نسل نجات و هدایتند

او نا خدای پنجمی  این  سفینه  بود

نا ن آور  همیشة  هر  کو دک  یتیم

بر شانه های خستة او جای پینه  بود


آتش گرفته باغ  دلش  از  شراره ای

سهم  امام  خستة  ما  زهر  کینه بود

همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت

هفتاد و چند داغ  شقایق به سینه بود


دشت نگاه  او پُرِ گلهای اشک  بود

یاد آور حکایت  سقا و مشک  بود

شهادت امام باقر(ع)

شهادت امــام محمد باقــر(ع)


        حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید

پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى می باشد


حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی  ، تعلیم شاگردان ، رهبری  اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است ، پرداخت و لحظه ای  از این وظیفه غفلت نفرمود . ((آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا می باشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود )) سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .


عطـــر انتظــار




عطر انتظار


گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگویمت هنوز هم به آن صداى آشنا امید بسته ام.

اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمین! دل جدا ز یاد تو آشیانه اى خراب وبى صفاست یاد سبز وروح بخش تو یاد لطف بى نهایت خداست کوچه باغ سینه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نیست کیست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟

اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش یک پیام آشنا ودلنواز سینه را گشوده اند. کوچه هاى ما همیشه عاشق تو بوده اند.

اى کبوتر دلم هوایى محبتت! سینه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سینه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نیازمند مرهم است.

صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتیاق ونغمه امید با دلى سفید خواب رفته است روز را به شوق دیدنت شروع مى کند اى تو معنى امید وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در میان خنده ها وگریه هاى عاشقان پیش عصمت الهى ات خضوع مى کند.

اى بهانه اى براى زیستن! اشتیاق همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرین ما در انتظار مقدم توییم اى امید آخرین!

اى عزیز دل پناه شیعیان اى فروغ جاودان! سایه بلند نام ویاد تو از سر وسراى عاشقان بیقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.

عجب صبری خـــــــــدا دارد !!!!!

                                                  

عجب صبــــــــری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

 

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، 

بر لب پیمانه میکردم .

                                                  عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمانرا 

واژگون ، مستانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را 

وارونه ، بی صبرانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .

   عجب صبــــــــری خدا دارد!


چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

شعر از :استاد رحیم معینی کرمانشاهی