همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

خوشا به حال تو اى خاک کربلا

 

 

خوشا به حال تو اى خاک کربلا


هرثمة بن سلیم گوید: با على علیه السّلام به صفین (براى جنگ با معاویه ) مى رفتیم ، وقتى به زمین کربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارک مقدارى از خاک کربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود:
خوشا به حال تو اى خاک ، البته که از تو گروهى (روز قیامت ) محشور شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند.
هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء که از شیعیان حضرت بود گفت : آیا نمى خواهى تو را از کار مولایت اباالحسن به شگفت آورم ؟ وقتى به سرزمین کربلا رسیدیم مقدارى از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت : خوشا به حال تو اى خاک البته که از تو گروهى روز قیامت محشور مى شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند، او از کجا علم غیب دارد؟
جرداء همسرش گفت : اى مرد ما را رها کن ، امیرالمؤمنین جز حق نمى گوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد براى جنگ امام حسین علیه السلام مردم را بسیج مى کرد، من در آن لشکر بودم ، وقتى به زمین کربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم ، به یادم آمد آن منزلى را که با على علیه السلام آمده بودم و آنجائى که حضرت خاک را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم .
از آمدن خود ناراحت شدم ، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام کردم و حدیث پدر بزرگوارش در این امکان را نقل کردم .
حضرت فرمود: به کمک ما آمدى یا بر علیه ما؟ گفتم : اى پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها کردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا کشته شدن ما را نبینى ، سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست ، هیچ کس امروز نیست که کشته شدن ما را ببیند و یارى نکند مگر اینکه داخل جهنم شود. هرثمه گوید: به سرعت از زمین کربلا فرار کردم تا کشته شدن آنها را نبینم.
مؤ لف گوید: اصحاب امام حسین علیه السلام همگى مشخص بودند و یک نفر کم و زیاد نمى شد. و چقدر فرق است میان آنان که با شتاب و به هر وسیله ممکن خود را به رکاب پسر پیامبر صلى الله علیه وآله رساندند و به فیض شهادت رسیدند و آنانکه نزد حضرت بودند و دنیاى پست را اختیار کردند.
چه خوش سروده است این شاعر اهل بیت علیه السلام

کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس

 

طائر این آشیان جان حسین است و بس

 

قله قاف وجود منزل عنقا بود

 

بر سر این آشیان پر نگشاید مگس

 

پایه اوصاف او، فوق اشارات ماست

 

رفعت این پایه نیست افئدة را دسترس

 

محفل ایجاد را اوست چراغ ابد

 

تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس

 

گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق

 

روح امینش فشاند گرد ز سم فرس

 

او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان

 

در پى او بشکند قالب تن را قفس

 

کشته بى دیده ام در هوسى داده جان

 

زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس

 

رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان

 

ما پى این کاروان شاد به بانگ جرس

 

اى شه بافر و نور، عرش مقام تو را

 

لامسه عقل ما، دم زند از لایمس

 

بحر ثناى تو را قول نبى زورق است

 

جنبش ما اندر او جنبش خار است و خس

 

کشته غفلت بود هر که تو را کشته خواند

 

اى دم جان پرورت زنده دلان را نفس

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد