همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

شباهت کار على (ع ) به پنج پیامبر


بعد از بیعت اجبارى على (ع ) به خانه خود رفت و از مردم کناره گرفت ، و بعد به پیروان خود فرمود: من به پنج پیغمبر در پنج مورد، اقتدا کرده ام (کار من شبیه کار آنها است ):
1 از حضرت نوح (ع ) آن جا که به خدا عرض کرد:
رب انى مغلوب فانتصر: ((پروردگارا من مغلوب این قوم (طغیانگر) شده ام ، انقام مرا از آنها بگیر (قمر 10).
2 از حضرت ابراهیم (ع ) آن جا که به مشرکان فرمود: و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله : ((و از شما و آنچه غیر از خدا مى خوانید کناره گیرى مى کنم ))(مریم 48).
3 از حضرت لوط (ع ) آن جا که به قوم سرکش خود فرمود: لو ان لى بکم قوة او آوى الى رکن شدید: ((اى کاش در برابر شما، قدرتى داشتم ، تا تکیه گاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود)) (هود 80).
4 از موسى (ع ) که به فرعونیان گفت : ففرت منکم لما خفتکم : ((پس از شما فرار کردم هنگامى که از شما ترسیدم )) (شعرا 21).
5 و هارون (برادر موسى (ع )) که به موسى (ع ) گفت : ان القوم استضعفونى و کادو یقتلوننى : ((مردم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود که مرا به قتل رسانند))(اعراف 150).
سپس به جمع آورى و تنظیم قرآن پرداخت و آن را در جامه اى پیچید و آن را بسته و مهر نمود و به مردم فرمود: ((این کتاب خدا است که آن را طبق امر و وصیت پیامبر(ص ) همان گونه که نازل شده است جمع آورى نموده ام .
بعضى از حاضران گفتند: ((قرآن را بگذار و برو)).
فرمود: رسول خدا(ص ) به شما فرمود: ((من در میان شما دو یادگار گرانمایه مى گذارم ، کتاب خدا و عترت من ، و این دو از هم جدا نمى شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند)) پس اگر سخن پیامبر (ص ) را قبول دارید، مرا با قرآن بپذیرید، که بر اساس دستورات قرآن بین شما حکم مى کنم .
قوم گفتند: ((ما نیازى به تو و قرآن تو نداریم ، اکنون آن قرآن را بردار و ببر و از آن جدا نشو)).
حضرت على (ع ) از قوم ، روى گردانید و به خانه اش رفت ، و شیعیان او نیز خانه نشین شدند، زیرا رسول خدا(ص ) از آنها پیمان گرفته بود که چنین کنند.
ولى آن قوم ، دست نکشیدند، به خانه على (ع ) هجوم آوردند و در خانه اش را سوزاندند و آن حضرت را با اجبار به سوى مسجد بردند، و فاطمه (س ) را در کنار در خانه ، در فشار قرار دادند به طورى که فرزندش ‍ محسن ، سقط گردید.
به على (ع ) گفتند: بیعت کن ، او بیعت نکرد و گفت : بیعت نمى کنم ، گفتند: اگر بیعت نکنى تو را مى کشیم .
فرمود: اگر مرا بکشید، من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص ) هستم ، دستش را باز کردند ولى آن حضرت دستش را بست ، باز کردن دست او بر آنها سخت شد، در حالى که دستش بسته بود، (دست ابوبکر را) بر دست او مالیدند.


برگرفته از کتاب:400 داستان از مصایب امام على علیه السلام   تالیف : عباس عزیزى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد