« جرج جرداق » نویسنده مسیحی و از پژوهشگران بنام لبنان با نگارش کتاب وزین« الامام علی صوت العداله الانسانیه » عضق و علاقه خود را به شخصیت این امام و زندگی و اندیشه او ابراز کرده است.
وی در کتاب پنج جلدی که « هادی خسروشاهی » آن را با عنوان « امام علی (ع) صدای عدالت انسانی » به فارسی ترجمه و چاپ کرده، عاشقانه به تفکر انسانی و دوران زمامداری نخستین امام شیعیان پرداخته است.
علی و حقوق بشر، علی و انقلاب فرانسه، علی و سقراط، علی و عصر او، علی و ملیت عرب پنج جلد کتاب « صوت العداله الانسانیه » است که جرج جرداق مسیحی بهترین سال های جوانی اش را صرف تحقیق و نگارش آن کرده است.
جرداق که اکنون پیرمرد 79 ساله و ساکن بیروت است هر روز به ساختمان 14 طبقه رادیو « صدای لبنان » در منطقه اشرفیه در شرق این شهر می رود و 15 دقیقه مطالب و نکات آموزنده را برای شهروندان لبنانی می گوید.
این نویسنده مسیحی که دوبار به عراق و دوبار به ایران سفر کرده است می گوید: « ایرانیان را بسیار دوست دارم و نه من که بیشتر لبنانی ها بویژه ساکنان جنوب، ایران را دوست دارند».
جرداق که متولد سال 1926 در شهر مرجعیون در جنوب لبنان است اضافه می کند، ابتدا برادرم « فواد جرداق » از شاعران معروف عرب، کتاب نهج البلاغه را به من داد و به مطالعه ی عمیق آن تشویقم کرد.
به تعبیر وی « نهج البلاغه را که خواندم عاشق ادبیات، حالات، شخصیت و اندیشه امام علی (ع) شدم و پس از آن به تحقیق و مطالعه هر کتابی از نویسندگان اهل سنت و شیعه پرداختم که درباره ایشان نوشته بودند ».
این پژوهشگر مسیحی می گوید: با مطالعه این کتاب ها مجذوب انسانیت امام علی (ع) و توجه و اعتنای او به حقوق انسان شدم و تصمیم گرفتم کتاب صوت العداله الانسانیه را بنویسم.
جرج جرداق که در دانشگاه های بیروت ادبیات عرب و فلسفه تحصیل و تدریس کرده است خاطر نشان می کند که اول، مسیحیان کتاب یاد شده را چاپ کردند و « میخاییل نعیمه » از نویسندگان معروف مسیحی در بررسی و نقد کتاب « صوت العداله الانسانیه » امام علی (ع) را بزرگترین مرد عرب پس از پیامبر خوانده است.
این نویسنده مسیحی که پدرش سنگ تراش و خطاط بوده، می گوید: وی روزی سنگی را بر سر در خانه مان در مرجعیون آویخت که بر روی آن این عبارت عمیق و دقیق نوشته بود، لافتی الاعلی لا سیف الاذوالفقار.امام علی (ع) سیزدهم رجب 23 سال قبل از هجرت پیامبر (ص)، در چنین روزی در خانه خدا در مکه متولد شد و سال 40 هجری در همین مکان به شهادت رسید.
روز قدس از نگاه حضرت امام خمینی( ره)
من از عموم مسلمانان جهان...........
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...تسبیح فرشتگان ذکر فضایل من است (على علیه السلام )
براى ازدواج چه دارى
وقتى على (علیه السلام ) از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم راجع به
فاطمه (علیه السلام ( خواستگارى کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله و
سلم مسرور و شادمان تبسم نموده و فرمود: آیا براى این امر چیزى دارى ؟
على (علیه السلام ) عرض کرد پدر و مادرم فداى شما یا رسول الله صلى الله علیه و آله و
سلم ، من چیزى را از شما پنهان نمى کنم آنچه دارم یک شمشیر و یک زره و یک شتر آبکش (یا اسب )
است و جز اینها چیزى ندارم ، نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شمشیر
براى تو لازم است زیرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى کنى و شتر نیز از
لوازم زندگى تست که باید با آن آبکشى نموده و براى اهل و عیال خود کسب روزى کنى و در
مسافرت ها بارت را بر آن حمل نمایى ، فقط زره تو مى ماند که من آنرا به مهر زهرا
(علیه السلام ) مى پذیرم یا على (علیه السلام ) مى خواهى ترا بشارتى دهم
.
عرض کرد: بلى پدرم و مادرم فداى شما باد. فرمود: ترا بشارت باد که خداى تعالى فاطمه
(علیه السلام ) را به تو در آسمان تزویج نمود. پیش از اینکه من او را در زمین به تو
تزویج کنم....
>> قدر>> در لغت به معناى اندازه و اندازهگیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازهگیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.(4)بنابر دیدگاه حکمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازهاى خاص دارد و هیچ چیزى بىحساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
استاد مطهرى در تعریف قدر مىفرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یک کلام، «قدر» به معناى ویژگىهاى طبیعى و جسمانى چیزهاست که شامل شکل، حدود، طول، عرض و موقعیتهاى مکانى و زمانى آنها مىگردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمىگیرد.
این معنا از روایات استفاده مىشود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشىء، طوله و عرضه»؛ «اندازهگیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)
در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مىگردد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مىشود.»
بقیه در ادامه مطلب
این منم، بیـدار، از هــــول گنــــاه مى کنم، بر آسمان شب، نگاه
این منــــــم، از راه دور افتــاده اى رایگان، عمر خود از کف داده اى
این منم، در دستِ غفلت ها اسیر اى خداى مهربان، دستم بگیــر
التماس دعـــا
چه شب است یا رب امشب که شکسته قلب یاران
چه شبى که فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
چه شبى که تا سحرگاه، زفرشتگان الله
برکات آسمانى، برسد به جان نثاران
شب انس و آشنایى است، شب عاشقان مهدى است
شب وصل هر جدایى است، شب اشک رازداران
شب تشنگان دیدار، شب دیدگان بیدار
شب سینه هاى سوزان، شب سوز سوگواران
شب قلب هاى لرزان، شب چشم هاى گریان
شب بندگان خالص، شب راز رستگاران
شب توبه و انابت، شب صدق و معنویت
شب گریه و مناجات، شب شور و شوق یاران
شب نغمه هاى یاربّ، شب ذکر «توبه» بر لب
شب گوش دل سپردن، به سرود جویباران
چه بسا که تا سحرگاه، سفر شبانه رفتیم
که مگر نسیم لطفى، بوَزَد در این بهاران
چه خوش است یا رب امشب، که خطاى ما ببخشى
ز کرم کنى نگاهى به جمیع شرمساران
تو خدایى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان
گنه از غلام مسکین، کرم از بزرگواران
تو انیس خلوت دل، تو پناه قلب خسته
تو طبیب چاره سازى، تو کریم روزگاران
دل دردمند ما را، تو شفایى و تو درمان
به تو مبتلا و محتاج، نه منم، که صد هزاران
به خدائیت خدایا، به مقام اولیایت
به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاکساران
شب دلشکستگان را به سحر رسان، خدایا
ز فروغ خود بتابان، به دل امیدواران
بگذار تا بمیرم در این شب الهی
ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما
دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان
بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمنده ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رویم وا میکنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را
گر تو نمی پسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو می کشانی بر عرش می کشانی
بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر
بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر
جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب
از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی
هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی