همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

همـــای رحمــت

تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار 


أحبب حبیبک هونا ما، عسى أن یکون بغیضک یوما ما، و أبغضک هونا ما، عسى أن یکون حبیبک یوماما. 

ترجمه:
در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود، و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید با تو دوست شود. 
شرح:
در دوستى و دشمنى نیز، همچون مسائل دیگر، باید میانه روى کرد و اندازه نگهداشت. چون زیاده روى در دشمنى و یا دوستى نیز، ممکن است زیانهائى متوجه ما سازد، که دیگر قابل جبران نباشد. 
وقتى با کسى دوست میشویم، نباید در معاشرت با او آنقدر زیاده روى کنیم، که بیش از اندازه به حریم زندگى ما نزدیک شود، و تمام اسرار ما را بداند. زیرا ممکن است روزى بین ما اخلافى پیدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآید. درانصورت، او، چون تمام اسرار ما را میداند و از آنچه در حریم خانواده ما میگذرد آگاه است، میتواند از دانسته‏هاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده کند، و ضربه‏هایى به ما بزند، که دیگر قابل جبران نباشد.
در دشمنى نیز باید میانه روى باشیم و اندازه نگه داریم. یعنى نباید دشمن را آنقدر اذیت و آزار کنیم، و آنقدر درباره‏اش سخنان زشت و زننده بگوئم، که اگر روزى بایکدیگر دوست شدیم، به خاطر کارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشیم. 

کتاب:  پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه


چگونه مالی از دست نمیرود؟؟؟؟

  لم یذهب من مالک ما وعظک. 

ترجمه:
مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار. 
شرح:
انسان وقتى قسمتى از مال خود را از دست مى‏دهد، غمگین و افسرده مى‏شود و به خاطر مال از دست رفته، غصه مى‏خورد. زیرا معمولا اینطور تصور مى‏شود که مالى که از کف رفت، بیهوده تلف شده است و دیگر جبران نخواهد شد. 
اما حقیقت این است که مال از دست رفته، بکلى تلف و نابود نمى‏شود. بلکه با از بین رفتن آن، نتیجه و فایده‏یى براى صاحبش به جاى مى‏ماند، که گاهى ممکن است بیش از آن مال، ارزش داشته باشد. و این نتیجه و فایده، تجربه‏یى است که شخصى، در برابر از کف دادن مال خود، به دست مى‏آورد. 
اینکه بسیارى از مردم، تجربه را گرانبهاتر و باارزش‏تر از مال مى‏دانند، براى آن است که مال، هر اندازه هم که باشد، براى همیشه باقى نمى‏ماند و بالاخره روزى، تمام مى‏شود، ولى تجربه، سرمایه‏یى است که هرگز تمام نمى‏شود، و همیشه و در هر حالى هم در دسترس قرار دارد و مى‏توان از آن استفاده کرد. 
پس اگر ما نیز مالى را از دست دادیم، ولى در کارى که مال خود را بخاطر آن از کف دادیم، تجربه‏یى به دست آوردیم، باید بدانید که آن مال را، بیهوده و رایگان از دست نداده‏ایم. بلکه به - جاى آن، سرمایه گرانبهاترى به دست آوریم که چه بسا در طول زندگى، بسیار بیشتر از آن مال به درمان خواهد خورد. 
اما آنچه که در خور تأمل است این است که انسان نباید هیچ کارى را بدون فکر و دقت انجام دهد زیرا بالاخره از دست دادن مال موجب ضرر و دلیل کم دقتى است. 

کتاب:  پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه


شعر خوانی مقام معظم رهبــــــــــــــری


به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد ...




این کلیپ دیدنی رو از اینجــــــــا دانلود نمایید.




شعری بسیار زیبا و البته بدون نقطه در وصف مولا علی(ع)

شعری بسیار زیبا و البته بدون نقطه در وصف مولایم علی(ع)از : حاج ناصر تبسمی اردبیلی


 

السّلام ای هادی دلها علی

اول طومار هر املا علی

در سرای دل سهی سرور علی

ای امام اوّل و مولا علی

وی عوالم را عمادِ داد و عدل

سالک سرمد گل گلها علی

آمر مهر ومه و حور و ملک

دوم آل کسا والا علی

هم طلوع مهر و هم ماه مسا

هم سحر ها را سرور آرا علی

ای امم را هم مراد و هم مدد

راح روح و لولو لالا علی

محرم اسرار الله الصّمد

اسوه اسلامی و سلمی علی

لوح و کرسی را مُمِدّ و داوری

حامی دارا گدا اعمی علی

هم ولیّ و هم وصیّ اعلمی

صهر احمد همدم طاها علی

همسر امّ الائمّه طاهره

والد دو گوهر اعلا علی

هم دوای درد هر اهل دلی

هم علوم وحی را دارا علی

مولد وی در سرای کردگار

در مصلّی کرده سر سودا علی

رادمردی رهروی عُلوی مرام

در دوعالم عالی و اولا علی

عالمی عمّار در علم وعمل

داد هود و صالح و موسی علی

راس کلّ ماسَوَالله ما حصل

اول احمد دوّمی امّا علی

هم صدای احمد و رام احد

سلّمو صلّی علی مهما علی

واله مهر علیّ اعلمم

کرده در دلهای ما ماوا علی

در سروده اسم را محروم دار

کرد لاادری کلام ما علی

مدح مولا کرده دل آسودهام

در لحد عالی دهد اعطا علی

هر کسی دارد گلی ما سروری

ها علیٌ ها علیٌ ها علی

                                                                                                حاج ناصر تبسمی اردبیلی

عزل فرماندارى که خیانت مالى داشت‏

مُنذر بن جارود یکى از فرمانداران امام بود.

پدرش (جارود) مسیحى بود و در سال دهم هجرى به مدینه آمد و مسلمان شد، و در بصره سکونت کرد و در جنگ با ایران به شهادت رسید،

به سبب خوشنامى او، پسرش منذر را به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) معرّفى کردند، که یکى از کارگزاران حکومت گردید،

پس از آنکه به عنوان یکى از فرمانداران امام به کار مشغول شد، دست به خیانت زده و به بیت المال مسلمین تجاوز کرد، که بلافاصله امام على(علیه السلام) او را عزل فرمود و به او نوشت:

 

پس از یاد خدا و درود! همانا، شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت مى‏باشى، و راه او را مى‏روى، ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آبادان مى‏کنى، و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدى، اگر آن چه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانه‏ات، و بند کفش تو از تو با ارزشتر است، و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد، و نه مى‏تواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. انشاءاللَّه. 

 

مُنذر کسى است که امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره او فرمود:

آدم متکبّرى است، که به دو جانب خود مى‏نگرد، و در دو جامه که بر تن دارد مى‏خرامد، و پیوسته بر بند کفش خود مى‏دمد که گرد ننشیند.


برگرفته از: الگوهاى رفتارى جلد 7 امام على (علیه السلام) و مدیریت اسلامى  :مولف محمّد دشتى 

شباهت کار على (ع ) به پنج پیامبر


بعد از بیعت اجبارى على (ع ) به خانه خود رفت و از مردم کناره گرفت ، و بعد به پیروان خود فرمود: من به پنج پیغمبر در پنج مورد، اقتدا کرده ام (کار من شبیه کار آنها است ):
1 از حضرت نوح (ع ) آن جا که به خدا عرض کرد:
رب انى مغلوب فانتصر: ((پروردگارا من مغلوب این قوم (طغیانگر) شده ام ، انقام مرا از آنها بگیر (قمر 10).
2 از حضرت ابراهیم (ع ) آن جا که به مشرکان فرمود: و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله : ((و از شما و آنچه غیر از خدا مى خوانید کناره گیرى مى کنم ))(مریم 48).
3 از حضرت لوط (ع ) آن جا که به قوم سرکش خود فرمود: لو ان لى بکم قوة او آوى الى رکن شدید: ((اى کاش در برابر شما، قدرتى داشتم ، تا تکیه گاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود)) (هود 80).
4 از موسى (ع ) که به فرعونیان گفت : ففرت منکم لما خفتکم : ((پس از شما فرار کردم هنگامى که از شما ترسیدم )) (شعرا 21).
5 و هارون (برادر موسى (ع )) که به موسى (ع ) گفت : ان القوم استضعفونى و کادو یقتلوننى : ((مردم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود که مرا به قتل رسانند))(اعراف 150).
سپس به جمع آورى و تنظیم قرآن پرداخت و آن را در جامه اى پیچید و آن را بسته و مهر نمود و به مردم فرمود: ((این کتاب خدا است که آن را طبق امر و وصیت پیامبر(ص ) همان گونه که نازل شده است جمع آورى نموده ام .
بعضى از حاضران گفتند: ((قرآن را بگذار و برو)).
فرمود: رسول خدا(ص ) به شما فرمود: ((من در میان شما دو یادگار گرانمایه مى گذارم ، کتاب خدا و عترت من ، و این دو از هم جدا نمى شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند)) پس اگر سخن پیامبر (ص ) را قبول دارید، مرا با قرآن بپذیرید، که بر اساس دستورات قرآن بین شما حکم مى کنم .
قوم گفتند: ((ما نیازى به تو و قرآن تو نداریم ، اکنون آن قرآن را بردار و ببر و از آن جدا نشو)).
حضرت على (ع ) از قوم ، روى گردانید و به خانه اش رفت ، و شیعیان او نیز خانه نشین شدند، زیرا رسول خدا(ص ) از آنها پیمان گرفته بود که چنین کنند.
ولى آن قوم ، دست نکشیدند، به خانه على (ع ) هجوم آوردند و در خانه اش را سوزاندند و آن حضرت را با اجبار به سوى مسجد بردند، و فاطمه (س ) را در کنار در خانه ، در فشار قرار دادند به طورى که فرزندش ‍ محسن ، سقط گردید.
به على (ع ) گفتند: بیعت کن ، او بیعت نکرد و گفت : بیعت نمى کنم ، گفتند: اگر بیعت نکنى تو را مى کشیم .
فرمود: اگر مرا بکشید، من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص ) هستم ، دستش را باز کردند ولى آن حضرت دستش را بست ، باز کردن دست او بر آنها سخت شد، در حالى که دستش بسته بود، (دست ابوبکر را) بر دست او مالیدند.


برگرفته از کتاب:400 داستان از مصایب امام على علیه السلام   تالیف : عباس عزیزى

کسی می‌آید!!!!!!!!!!


کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته

شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد

و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته

دل دریایی ما را به دریا می برد روزی

به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته

ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را

درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته

نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن

بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته

کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را

ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته

فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان

ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته

به سر می‌آید این دوران تلخ انتظار آخر

و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته

ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن

که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته

نگاهی اجمالى به تاریخ زندگى امام علی(ع)

نگاهی اجمالى به تاریخ زندگى امام علی(ع)

*****************************************************************
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام وى فرزند ابوطالب شیخ بنى هاشم ، عموى پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود که پیغمبر اکرم را سرپرستى نموده و در خانه خود جاى داده و بزرگ کرده بود و پس از بعثت نیز تا زنده بود از آن حضرت حمایت کرد و شرّ کفار عرب و خاصه قریش را از وى دفع نمود.
على علیه السّلام (بنا به نقل مشهور) ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش ‍ سال در اثر قحطى که در مکه و حوالى آن اتفاق افتاد، بنا به درخواست پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از خانه پدر به خانه پسر عموى خود پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم منتقل گردید و تحت سرپرستى و پرورش مستقیم آن حضرت درآمد.
پس از چند سال که پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به موهبت نبوت نایل شد و براى نخستین بار در غار حرا  وحى آسمانى به وى رسید وقتى که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود، على علیه السّلام به آن حضرت ایمان آورد و باز در مجلسى که پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود:
نخستین کسى که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصى و وزیر من خواهد بود، تنها کسى که از جاى خود بلند شد و ایمان آورد على علیه السّلام بود و پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایمان او را پذیرفت و وعده هاى خود را در باره اش امضا نمود و از این روى على علیه السّلام نخستین کسى است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسى است که هرگز غیر خداى یگانه را نپرستید.
على علیه السّلام پیوسته ملازم پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند، على علیه السّلام در بستر پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید . و پس از آن حضرت مطابق وصیتى که کرده بود، امانتهاى مردم را به صاحبانش رد کرده ، مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود .
در مدینه نیز ملازم پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود و آن حضرت در هیچ خلوت وجلوتى على علیه السّلام را کنار نزد و یگانه دختر محبوبه خود فاطمه را به وى تزویج نمود. و در موقعى که میان اصحاب خود عقد اخوت مى بست او را برادر خود قرار داد.
على علیه السّلام در همه جنگهاکه پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جاى خود نشانیده بود و در هیچ جنگى پاى به عقب نگذاشت و از هیچ حریفى روى نگردانید و در هیچ امرى مخالفت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نکرد چنانکه آن حضرت فرمود: هرگز على از حق و حق از على جدا نمى شوند.
على علیه السّلام روز رحلت پیغمبراکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضائل دینى سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود، به عنوان اینکه وى جوان است و مردم به واسطه خونهایى که در جنگها پیشاپیش پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ریخته با وى دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شؤ ونات عمومى بکلى قطع شد. وى نیز گوشه خانه را گرفت به تربیت افراد پرادخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود، گذرانید و پس از کشته شدن خلیفه سوم ، مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافتش برگزیدند.
آن حضرت در خلافت خود که تقریبا چهار سال و نه ماه طول کشید، سیرت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت والبته این اصلاحات به ضرر برخى از سودجویان تمام مى شد و از این روى عده اى از صحابه که پیشاپیش آنها ام المؤ منین عایشه و طلحه و زبیر و معاویه بودند، خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بناى شورش و آشوبگرى گذاشتند.
آن حضرت براى خوابانیدن فتنه ، جنگى با ام المؤ منین عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکى بصره کرد که به  جنگ جمل   معروف است و جنگى دیگر با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ  صفین   معروف است و یک سال و نیم ادامه یافت و جنگى دیگر با خوارج در نهروان کرد که به جنگ  نهروان   معروف است و به این ترتیب ، بیشتر مساعى آن حضرت در ایام خلافت خود، صرف رفع اختلاف داخلى بود و پس از گذشت زمان کوتاه ، صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى در مسجد کوفه در سر نماز به دست بعضى از خوارج ضربتى خورده و در شب 21 همان ماه شهید شد.
امیرالمؤ منین على علیه السّلام به شهادت تاریخ و اعتراف دوست و دشمن در کمالات انسانى نقیصه اى نداشت و در فضائل اسلامى نمونه کاملى از تربیت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود.
بحثهایى که در اطراف شخصیت او شده و کتابهایى که در این باره شیعه و سنى و سایر مطلعین و کنجکاوان نوشته اند، در باره هیچیک از شخصیت هاى تاریخ اتفاق نیفتاده است .
على علیه السّلام در علم و دانش ، داناترین یاران پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و سایر اهل اسلام بود و نخستین کسى است در اسلام که در بیانات علمى خود، در استدلال و برهان را باز کرد و در معارف الهیّه بحث فلسفى نمود و در باطن قرآن سخن گفت و براى نگهدارى لفظش دستور زبان عربى را وضع فرمود و تواناترین عرب بود در سخنرانى (چنانکه در بخش اوّل کتاب نیز اشاره شد.
على علیه السّلام در شجاعت ضرب المثل بود و در آن همه جنگها که در زمان پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و پس از آن شرکت کرد، هرگز ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با اینکه بارها و ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ حنین و جنگ خیبر و جنگ خندق ، یاران پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و لشکریان اسلام لرزیدند و یا پراکنده شده فرار نمودند، هرگز پشت به دشمن نکرد و هرگز نشده که کسى از ابطال و مردان جنگى با وى درآویزد و جان به سلامت برد و در عین حال با کمال توانایى ، ناتوانى را نمى کشت و فرارى را دنبال نمى کرد و شبیخون نمى زد و آب به روى دشمن نمى بست .
از مسلمات تاریخ است که آن حضرت در جنگ خیبر در حمله اى که به قلعه نمود، دست به حلقه در رسانیده با تکانى در قلعه را کنده به دور انداخت   .
و همچین روز فتح مکه که پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم امر به شکستن بتها نمود، بت هبل که بزرگترین بتهاى مکه و مجسمه عظیم الجثه اى از سنگ بود که بر بالاى کعبه نصب کرده بودند، على علیه السّلام به امر پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پاى روى دوش آن حضرت گذاشته بالاى کعبه رفت و هبل  را از جاى خود کند و پایین انداخت .
على علیه السّلام در تقواى دینى و عبادت حق نیز یگانه بود، پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در پاسخ کسانى که نزد وى از تندى على علیه السّلام گله مى کردند مى فرماید:على را سرزنش نکنید؛ زیرا وى شیفته خداست .
ابودرداى صحابى پیکر آن حضرت را در یکى از نخلستهانهاى مدینه دید که مانند چوب خشک افتاده است ، براى اطلاع ، به خانه آن حضرت آمد و به همسر گرامى وى که دختر پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود، درگذشت همسرش را تسلیت گفت ، دختر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: پسر عم من نمرده است بلکه در عبادت از خوف خدا غش نموده است و این حال براى وى بسیار اتفاق مى افتد.
على علیه السّلام در مهربانى به زیردستان و دلسوزى به بینوایان و بیچارگان و کرم و سخا به فقرا و مستمندان ، قصص و حکایات بسیار دارد. آن حضرت هر چه را به دستش مى رسید در راه خدا به مستمندان و بیچارگان مى داد و خود با سخت ترین و ساده ترین وضعى زندگى مى کرد. آن حضرت کشاورزى را دوست مى داشت و غالبا به استخراج قنوات و درختکارى و آباد کردن زمینهاى بایر مى پرداخت ولى از این راه هر ملکى را که آباد مى کرد و یا هر قناتى را که بیرون مى آرود وقف فقرا مى فرمود و اوقاف آن حضرت که به صدقه على معروف بود در اواخر عهد وى ، عواید سالیانه قابل توجهى (24 هزار دینار طلا) داشت.

نام کتاب : شیعه در اسلام

مؤ لف : علاّمه فقید، سیّد محمد حسین طباطبائى

***************************************************************************

اعتراف تلــــــــخ

اعتراف تلـــخ

ما شیعیان باید اعتراف کنیم که بیش از دیگران درباره کسی که افتخارنام پیروی او را داریم ظلم و لااقل کوتاهی کرده‏ایم ، اساسا کوتاهیهای ما ظلم است . ما نخواسته و یا نتوانسته‏ایم علی را بشناسیم ، بیشتر مساعی ما درباره تنصیصات رسول اکرم ( ص ) درباره علی علیه السلام و سب و شتم‏ کسانی است که این نصوص را نادیده گرفته‏اند بوده است نه درباره شخصیت عینی مولا علی . غافل از اینکه این مشکی که عطار الهی بحق معرف اوست خود بوی دلاویزی دارد و بیش‏ از هر چیز لازم است مشامها را با این بوی خوش آشنا کرد یعنی باید آشنا بود و آشنا کرد ، معرفی عطار الهی به این منظور بوده که مردم با بوی خوش‏ آن آشنا شوند نه اینکه به گفته عطار قناعت ورزند و تمام وقت خویش را صرف بحث در معرفی وی کنند نه آشنائی با او
آیا اگر نهج البلاغه از دیگران می‏بود با او همین گونه رفتار می‏شد ؟ کشور ایران کانون شیعیان علی ( ع ) است و مردم ایران فارسی زبانند شما نگاهی‏ به شرحها و ترجمه‏های فارسی نهج البلاغه بیافکنید و آنگاه درباره کارنامه‏ خودمان قضاوت کنید
بطور کلی اخبار و احادیث شیعی ، و همچنین دعاهای شیعی ، از نظر معارف‏ الهی و همچنین از نظر سایر مضامین ، با اخبار و احادیث و دعاهای‏ مسلمانان غیر شیعی ، قابل مقایسه نیست ، مسائلی که در اصول کافی یا توحید صدوق یا احتجاج طبرسی مطرح است ، در هیچ کتاب غیر شیعی مطرح‏ نیست . آنچه در کتب غیر شیعی ، در این زمینه مطرح است احیانا مسائلی‏ است که میتوان گفت قطعا مجعول است زیرا بر خلاف نصوص و اصول قرآنی‏ است و بوی تجسیم و تشبیه می‏دهد .

سیری در نهج البلاغه اثر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری



خوشا به حال تو اى خاک کربلا

 

 

خوشا به حال تو اى خاک کربلا


هرثمة بن سلیم گوید: با على علیه السّلام به صفین (براى جنگ با معاویه ) مى رفتیم ، وقتى به زمین کربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارک مقدارى از خاک کربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود:
خوشا به حال تو اى خاک ، البته که از تو گروهى (روز قیامت ) محشور شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند.
هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء که از شیعیان حضرت بود گفت : آیا نمى خواهى تو را از کار مولایت اباالحسن به شگفت آورم ؟ وقتى به سرزمین کربلا رسیدیم مقدارى از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت : خوشا به حال تو اى خاک البته که از تو گروهى روز قیامت محشور مى شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند، او از کجا علم غیب دارد؟
جرداء همسرش گفت : اى مرد ما را رها کن ، امیرالمؤمنین جز حق نمى گوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد براى جنگ امام حسین علیه السلام مردم را بسیج مى کرد، من در آن لشکر بودم ، وقتى به زمین کربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم ، به یادم آمد آن منزلى را که با على علیه السلام آمده بودم و آنجائى که حضرت خاک را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم .
از آمدن خود ناراحت شدم ، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام کردم و حدیث پدر بزرگوارش در این امکان را نقل کردم .
حضرت فرمود: به کمک ما آمدى یا بر علیه ما؟ گفتم : اى پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها کردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا کشته شدن ما را نبینى ، سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست ، هیچ کس امروز نیست که کشته شدن ما را ببیند و یارى نکند مگر اینکه داخل جهنم شود. هرثمه گوید: به سرعت از زمین کربلا فرار کردم تا کشته شدن آنها را نبینم.
مؤ لف گوید: اصحاب امام حسین علیه السلام همگى مشخص بودند و یک نفر کم و زیاد نمى شد. و چقدر فرق است میان آنان که با شتاب و به هر وسیله ممکن خود را به رکاب پسر پیامبر صلى الله علیه وآله رساندند و به فیض شهادت رسیدند و آنانکه نزد حضرت بودند و دنیاى پست را اختیار کردند.
چه خوش سروده است این شاعر اهل بیت علیه السلام

کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس

 

طائر این آشیان جان حسین است و بس

 

قله قاف وجود منزل عنقا بود

 

بر سر این آشیان پر نگشاید مگس

 

پایه اوصاف او، فوق اشارات ماست

 

رفعت این پایه نیست افئدة را دسترس

 

محفل ایجاد را اوست چراغ ابد

 

تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس

 

گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق

 

روح امینش فشاند گرد ز سم فرس

 

او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان

 

در پى او بشکند قالب تن را قفس

 

کشته بى دیده ام در هوسى داده جان

 

زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس

 

رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان

 

ما پى این کاروان شاد به بانگ جرس

 

اى شه بافر و نور، عرش مقام تو را

 

لامسه عقل ما، دم زند از لایمس

 

بحر ثناى تو را قول نبى زورق است

 

جنبش ما اندر او جنبش خار است و خس

 

کشته غفلت بود هر که تو را کشته خواند

 

اى دم جان پرورت زنده دلان را نفس